کد مطلب:30070 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:113

عمّار بن یاسر












ابو یَقظان، عمّار بن یاسر بن عامر مَذحِجی كه مادرش (سُمیّه) نخستین شهید راه خدا بود، از پیشتازان در ایمان و هجرت و از استوار گامانِ راست قامتی است كه در آغازین روزهای جلوه اسلام، همراه پدر و مادرش شكنجه های مشركان را با همه توان، تاب آورد و در طریق حق، لحظه ای تردید بر جانش ننشست.[1].

او از پاكْ سرشتانی است كه پیامبر خدا به حق مداری، پاكْ طینتی و آكندگی جانش از ایمان، گواهی داد و تأكید كرد كه آتش دوزخ، هرگز به این جان منوّر، نزدیك نخواهد شد.[2].

او از معدود كسانی است كه پس از پیامبر خدا، «حقّ خلافت» و «خلافت حق» را پاس داشت و هرگز از صراط مستقیم، كناره نگرفت.[3] با علی علیه السلام بر پیكر پاك فاطمه علیها السلام نماز خواند[4] و همچنان همگام علی علیه السلام باقی ماند.

او به روزگار عمر، مدّتی فرماندار كوفه شد[5] و در فتح برخی از سرزمین ها، فرماندهی رزمندگان را به عهده داشت.[6] به هنگام حاكمیت عثمان، در صف مخالفان جدّی او قرار گرفت[7] و بارها از رفتار وی انتقاد كرد تا بدان جا كه خلیفه آهنگ تبعید او (به رَبَذه) را ساز كرد؛ امّا مخالفت علی علیه السلام وی را از دست یازیدن به این هدف، باز داشت.[8].

او را به خاطر صراحتش در گفتارها، به دستور عثمان، كتك زدند. عثمان، خود نیز او را مضروب ساخت و آن بزرگوار تا آخر عمر از آثار آن ضربه ها رنج می برد.[9].

شركت سختكوشانه او در جنگ جمل و تصدّی فرماندهی سواره نظام لشكر علی علیه السلام جلوه بسیار داشت.[10] در صِفّین نیز مسئولیت پیاده نظام كوفه و نیز قاریان را به عهده داشت.[11] او بارها با عمروعاص و دیگر مخالفان امام علیه السلام سخن گفت و با منطقی استوار و استدلال هایی متین، حق را نمایاند.[12].

این چهره درخشان و صحابی بزرگوار، در جنگ صِفّین، شهد شهادت نوشید[13] و بدین سان، پیشگویی شگفت پیامبر خدا كه فرموده بود:«تو را گروه متجاوز می كشند»، به واقعیّتْ پیوست.[14].

عمّار، در هنگام شهادت، 93 سال داشت.[15].

خبر غیبی پیامبر صلی الله علیه وآله درباره كشته شدن عمّار یاسر به دست گروه متجاوز، با متن هایی مشابه و طُرُق متعدّد، نقل شده است و مردم به عمّار به دیده معیاری برای جداسازی حق از باطل می نگریستند. این حدیث به این گونه ها نقل شده است:«تو را گروه متجاوز می كشند»، «عمّار را گروه متجاوز می كشند» و «او را گروه متجاوز می كشند».

بیست و هفت نفر از یاران پیامبر صلی الله علیه وآله این حدیث را گزارش كرده اند. اینان:ابو سعید خُدْری، عمرو بن عاص، عبد اللَّه بن عمرو بن عاص، معاویه، ابو هریره، ابو رافع خزیمة بن ثابت، ابو الیسر، خود عمّار، امّ سَلَمه، قَتادة بن نعمان، ابو قَتاده، عثمان بن عَفّان، جابر بن سَمُره، كعب بن مالك، اَنَس بن مالك، جابر بن عبد اللَّه، ابن مسعود، حُذَیفه، ابن عبّاس، ابو ایّوب، عبد اللَّه بن ابی هُذَیل، عبد اللَّه بن عمر، ابو سعد، ابو اُمامه، زیاد بن فرد و عایشه هستند.[16].

برخی مانند ابن عبد البَر[17] و ذهبی[18] و سیوطی،[19] به متواتر بودن این حدیث، تصریح كرده اند. این حدیث، در پی شهادت عمّار، مشكلاتی را برای معاویه پدید آورد و او ناچار شد چنین توجیه كند كه:ما او را نكشتیم. وی را كسی كشته كه او را به جنگ آورده است![20].

و امام علی علیه السلام هم در پاسخ به او فرمود:«پس پیامبر خدا را باید قاتل حمزه بدانیم!».[21].

شخصیت عظیم و والای او را هرگز نمی توان در صفحاتی اندك نمایاند. اكنون این شما و این هم متونی از روایات و تاریخ كه اندكی از بسیار را درباره آن قلّه بلند شرافت، استقامت و آزادی نمایانده است.

6606. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله:بهشت، مشتاق سه نفر است:علی و عمّار و سلمان.[22].

6607. امام علی علیه السلام - خطاب به پیامبر خدا -:ای پیامبر خدا! گفتی كه بهشت، مشتاق سه نفر است. این سه نفر، كیان اند؟

فرمود:«تو از آنانی و نخستین آنهایی و سلمان فارسی - كه تكبّرش اندك و خیرخواه توست و او را برای خود [ به دوستی] بگیر - و عمّار بن یاسر - كه در بسیاری از صحنه ها، همراهت خواهد بود و در هیچ یك از آنها حاضر نخواهد شد، مگر آن كه خیرش فراوان، نورش درخشان و پاداشش بیكران خواهد بود - ».[23].

6608. امام علی علیه السلام:عمّار، از پیامبر صلی الله علیه وآله اجازه ورود خواست. فرمود:«به او اجازه دهید. آفرین بر پاكیزه پاكْ نهاد!».[24].

6609. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله:[ تمام وجود] عمّار تا مغز استخوانش از ایمان، آكَنده است.[25].

6610. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله:هیچ گاه پسر سمیّه (عمّار) با دو كارْ روبه رو نشد، جز آن كه درست ترینِ آن دو را برگزید.[26].

6611. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله:خداوند، سر تا پای عمّار را با ایمانْ آمیخته و ایمان را با گوشت و خون او عجین كرده است. پیوسته همراه حقّ است، هركجا كه [ حق ]رود، و آتش نمی تواند ذرّه ای از او را بسوزاند.[27].

6612. امام علی علیه السلام - در توصیف عمّار -:او مردی است كه خداوند، گوشت و خون و مو و پوستش را با ایمان آمیخته است. هركجا [ ایمان] برود، می رود و آتش، چیزی از او را نمی سوزاند.[28].

6613. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله:گوشت و خون عمّار، بر آتشْ حرام است. نه او را می سوزاند و نه حتّی به او می رسد.[29].

6614. امام علی علیه السلام - در توصیف عمّار -:او مردی است كه خداوند، گوشت و خونش را بر آتش، حرام كرده است.[30].

6615. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله:بار خدایا! تو می دانی كه [ برخی] به عمّار در چسبیده اند. او آنان را به بهشت می خواند و آنان، او را به دوزخ می خوانند.[31].

6616. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله:آنان را با عمّار چه كار؟ او آنان را به بهشت می خوانَد و آنان او را به دوزخ، و این شیوه شوربختانِ بدكردار است.[32].

6617. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله:ای عمّار بن یاسر! اگر دیدی علی به راهی می رود و مردم به راهی دیگر، با علی برو؛ چرا كه او تو را به پرتگاه نمی كشاند و از راه، بیرونت نمی برد.[33].

6618. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله:چون مردم با هم اختلاف پیدا كردند، پسر سمیّه همراه حق است.[34].

6619. المستدرك علی الصحیحین - به نقل از حَبّه عُرَنی -:با ابو مسعود انصاری بر حُذَیفة بن یَمانْ وارد شدیم تا درباره فتنه ها بپرسیم. گفت:به گِرد كتاب خدا بچرخید - هر سو كه چرخید - و نیك بنگرید تا از گروهی كه پسر سمیّه در آن است، دنباله روی كنید؛ زیرا كه او با كتاب خدا می چرخد، هر سو كه بچرخد.

به حذیفه گفتیم:پسر سمیّه كیست؟

گفت:عمّار. شنیدم كه پیامبر خدا به او می فرماید:«تو نمی میری تا گروه سركش، تو را بكشند. آخرین روزیِ تو از دنیا، شیر رقیق شده است».[35].

6620. امام علی علیه السلام:هر مسلمانی كه قتل عمّار بر او گران نیاید و آن را مصیبتی دردناك نبیند، رهیافته نیست. رحمت خدا بر عمّار، آن روز كه مسلمان شد، و رحمت خدا بر عمّار، آن روز كه كشته شد، و رحمت خدا بر عمّار، آن روز كه برانگیخته می شود!

عمّار را چنین دیدم كه چهارتن از یاران پیامبر خدا یاد نمی شدند، مگر آن كه او چهارمینِ آنها بود، و پنج تنْ یاد نمی شدند كه عمّار، پنجمیِ آنها نباشد؛ و هیچ یك از یاران محمّد صلی الله علیه وآله تردید نداشتند كه بهشت برای او به خاطر بسیاری چیزها، واجب شده است. پس بهشت، گوارایش باد! عمّار با حقّ است، هر كجا كه باشد و قاتل عمّار، در آتش است.[36].

6621. الأمالی - به نقل از عمّار -:اگر هیچ كس نمانَد مگر آن كه با علی بن ابی طالب علیه السلام مخالفت كند، من با او مخالفت نمی كنم و پیوسته دستم در دست اوست و این از آن روست كه او از بعثت پیامبر خدا تاكنون، هماره با حق بوده است؛ و من گواهی می دهم كه او چنان است كه سزا نیست كسی، فرد دیگری را بر او مقدّم بدارد.[37].

6622. أنساب الأشراف - به نقل از ابو مِخْنَف -:مِقداد بن عمرو و عمّار بن یاسر و طَلحه و زُبیر با تنی چند از دیگر یاران پیامبر خدا نامه ای [ به عثمان ]نوشتند و بدعت های عثمان را در آن برشمردند و او را از خدا بیم دادند و به او اعلام كردند كه اگر از آنها دست نكشد، بر سرش می ریزند.

عمّار، نامه را گرفت و نزد عثمان آورد و آغاز آن را خواند.

عثمان به او گفت:آیا از میان آنان، تو بر من در می آیی؟

عمّار گفت:زیرا من خیرخواه ترینِ آنان برای تو ام.

عثمان [ به طعنه ]گفت:ای پسر سمیّه! دروغ می گویی.

عمّار گفت:به خدا سوگند، من هم پسر سمیّه ام و هم پسر یاسر.

پس عثمان دستور داد كه دست ها و پاهای عمّار را از هم باز كنند. سپس با پاهایش - كه در چكمه بود - چنان بر بیضه های عمّار كوفت كه فتق گرفت و چون ناتوان و سالخورده بود، بیهوش شد.[38].

6623. أنساب الأشراف - از ابومخنف -:در بیت المال مدینه جعبه ای بود كه زیور آلات و جواهرات در آن قرار داشت. عثمان برای یكی از اعضای خانواده اش زیور آلاتی از آن برداشت.

مردم، زبان به اعتراض گشودند و به تندی با او سخن گفتند تا وی را خشمگین ساختند.

عثمان، خطبه خواند و گفت:ما نیازمان را از این مال عمومی برمی گیریم، هر چند برخی را خوش نیاید.

علی علیه السلام به او فرمود:«در این صورت، جلویت گرفته می شود و میان تو و آن، جدایی انداخته می شود».

و عمّار بن یاسر گفت:خدا را گواه می گیرم كه نخستین كسی هستم كه آن را ناپسند می دارد.

عثمان گفت:ای پسر زن ختنه نشده! بر من گستاخی می كنی؟ او را بگیرید.

پس دستگیر شد و عثمانْ وارد شد و او را فراخواند و كتك زد تا بیهوش شد. سپس وی را بیرون آوردند و به منزل امّ سلمه، همسر پیامبر خدا بردند و نماز ظهر و عصر و مغرب را نخواند تا به هوش آمد و وضو گرفت و گفت:الحمدللَّه! این، نخستین روزی نیست كه به خاطر خدا اذیّت می شویم.

خبر آنچه با عمّار شده بود، به عایشه رسید. خشمگین شد و [ به مسجد رفت و ] مویی از موهای پیامبر خدا و جامه ای از جامه های او و كفشی از كفش های او را بیرون آورد و [ خطاب به عثمان ] گفت:چه زودْ سنّت پیامبرتان را وا نهادید، در حالی كه مو و جامه و كفش او هنوز كهنه نشده است!

عثمان، چنان خشمگین شد كه نمی دانست چه می گوید.[39].

6624. تاریخ الیعقوبی:چون خبر وفات ابو ذر به عثمان رسید، گفت:خداوند، ابو ذر را رحمت كند!

عمّار گفت:آری. با همه وجود [ می گوییم] خداوند ابو ذر را رحمت كند!

این [ سخن ]بر عثمان، گران آمد.

همچنین سخنی از عمّار به گوش عثمان رسید و خواست او را تبعید كند كه بنی مخزوم به گرد علی بن ابی طالب علیه السلام جمع شدند و از او خواستند كه یاری شان كند. علی علیه السلام فرمود:«ما نمی گذاریم عثمان، تصمیمش را اجرا كند».

پس عمّار در خانه اش نشست و سخن بنی مخزوم به گوش عثمان رسید. [ و از شورش آنها ترسید ] و از وی دست كشید.[40].

6625. الكامل فی التاریخ:عمّار بن یاسر [ در صِفّین]، پیشاپیش مردم (سپاه علی علیه السلام) قرار گرفت و گفت:بار خدایا! تو می دانی كه من اگر می دانستم رضایت تو در این است كه خود را به این دریا بیفكنم، می افكندم.

بار خدایا! تو می دانی كه اگر می دانستم رضایت تو در این است كه نوك شمشیرم را بر شكمم بگذارم و سپس چنان بر آن خم شوم كه از پشتم خارج شود، چنان می كردم و امروز، هیچ كاری را نمی شناسم كه چون جهاد با این فاسقان، تو را خشنود سازد، و اگر كاری را می شناختم كه تو را خشنودتر می كند، بی گمان، آن را انجام می دادم.

به خدا سوگند، قومی را می بینم كه چنان بر شما ضربه می زنند كه باطلگرایان از آن به تردید می افتند و به خدا سوگند، اگر بر ما ضربه می زدند و ما را تا زیر نخل های هَجَر[41] می راندند، باز تردید نمی كردم كه ما بر حقیم و آنان بر باطل اند.

سپس گفت:چه كسی رضایت خدا، صاحب حقیقی اش، را می جوید و قصد بازگشت به دارایی و فرزندانش را ندارد؟

گروهی نزد وی آمدند.

گفت:به سوی این قومِ مدّعی خونخواهی عثمان بروید، كه به خدا سوگند، خونخواه او نیستند، بلكه دنیا را مَضمَضه كرده و شیفته آن گشته اند و فهمیده اند كه اگر به حقْ گردن نهند، میان آنان و آنچه كه در آن غوطه ورند، جدایی می اندازد و پیشینه ای هم ندارند كه بدان وسیله، حقّ اطاعت و ولایت بر مردم بیابند. پس به پیروان خود نیرنگ زدند و گفتند:«امام ما به ستمْ كشته شد» تا بدین گونه، پادشاه و سلطان شوند. پس به این جا رسیدند كه می بینید، و اگر این ادّعا نبود، دو نفر هم پیرو آنان نمی شدند.

بار خدایا! اگر ما را یاری دهی، دیر زمانی است كه یاری می دهی، و اگر كار را به سود آنان كنی، پس عذابی دردناك را به خاطر آنچه با بندگانت می كنند، برای آنها ذخیره كن.[42].

6626. رجال الكشّی - به نقل از حُمران بن اَعیَن، از امام باقر علیه السلام -:گفتم:درباره عمّار، چه می گویی؟

سه بار فرمود:«خداوند، عمّار را رحمت كند! همراه امیر مؤمنان جنگید و به شهادت رسید».

با خود گفتم:مقامی از این برتر، وجود ندارد؟

پس به من رو كرد و فرمود:«شاید می گویی مانند آن سه نفر[43] است! هرگز!».

گفتم:عمّار، از كجا می دانست كه در آن روز، كشته می شود؟

فرمود:چون دید جنگْ هر لحظه شدیدتر می شود و شمار كشته ها فراوان تر می گردد، صف جنگ را ترك كرد و نزد امیر مؤمنان آمد و گفت: ای امیر مؤمنان! این، همان [ روز موعود ]است؟ فرمود:«به جایت بازگرد». پس سه بارْ آن را پرسید و هر بار [ علی علیه السلام] به او می فرمود:«به جایت بازگرد» و در بار سوم به او فرمود:«آری».

پس عمّار به جایگاهش بازگشت و می گفت:امروز، دوستانم را دیدار می كنم:محمّد و حزبش را.[44].

6627. امام علی علیه السلام - در دیوان منسوب به ایشان، از آنچه در شهادت عمّار سرود -:

هان! ای مرگ كه مرا رها نمی كنی

مرا آسوده كن كه همه دوستانم رفتند.

می بینم كه گزندت به دوستانم می رسد

گویی كه راهنماییْ تو را به سوی آنها می برد.[45].

6628. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله:قاتل پسر سمیّه را به آتش، مژده ده.[46].

6629. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله - درباره عمّار -:كُشنده عمّار و [ به غنیمتْ ] بردارنده سلاح و لباس او در آتش اند.[47].

6630. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله:آه بر عمّار! گروه سركش، او را می كشند. او آنان را به بهشت می خواند و آنان، او را به دوزخ می خوانند.[48].

6631. مناقب آل أبی طالب:راویان حدیث به گِرد شُرَیك،[49] جمع شدند و از او خواستند كه گفته پیامبر صلی الله علیه وآله را كه «گروه سركش، عمّار را می كشند»، برایشان نقل كند. خشمگین شد و گفت:آیا می دانید كه كشته شدن عمّار در ركاب علی علیه السلام افتخاری برای علی نیست ؟! برای عمّار، افتخار است كه در ركاب علی كشته شد.[50].

6632. الكامل فی التاریخ:ابو غاریه[51]، عمّار را كشت و تا زمان حَجّاج، زنده مانْد و بر او وارد شد و حَجّاج، او را گرامی داشت و به او گفت:تو عمّار پسر سمیّه را كشتی؟ گفت:آری....

سپس ابو غاریه از حَجّاج، درخواستی كرد؛ ولی او آن را روا نكرد.

ابوغاریه گفت:دنیا را برایشان هموار می كنیم؛ ولی چیزی از آن به ما نمی دهند، با آن كه می دانند كه در روز قیامت، منزلتی بزرگ خواهم داشت!

حجّاج گفت:آری. به خدا سوگند، هر كس دندانش چون كوه اُحد و رانش چون كوه وَرقان و نشیمنگاهش مانند مدینه و رَبَذه باشد، حتماً روز قیامت، بزرگ خواهد بود!

به خدا سوگند، اگر همه مردم زمین هم عمّار را می كشتند، به دوزخ می رفتند.[52].

ر. ك:ج 6، ص 257 (شهادت عمّار بن یاسر).









    1. الطبقات الكبری:246/3 و 249، أنساب الأشراف:180/1-182.
    2. المستدرك علی الصحیحین: 4666/148/3، الطبقات الكبری:249/3، حلیة الأولیاء:22/140/1، الجمل:102، وقعة صفّین:324، رجال الكشّی:57/127/1.
    3. الخصال:4/464 و 9/607، عیون أخبار الرضا:1/126/2، الاحتجاج:6/195/1.
    4. الخصال:50/361، رجال الكشّی:13/34/1، الاختصاص:5، تفسیر فرات:733/570.
    5. المستدرك علی الصحیحین:5663/438/3، الطبقات الكبری:255/3.
    6. تاریخ الطبری:41/4 و 90 و 138.
    7. الطبقات الكبری:260/3، أنساب الأشراف:197/1 و 162/6، تاریخ دمشق:473/43.
    8. أنساب الأشراف:169/6، الفتوح:378/2، تاریخ الیعقوبی:173/2.
    9. أنساب الأشراف:161/6-163، الفتوح:373/2.
    10. ر.ك:ج 5، ص 77 (فرماندهان سپاه امام علی) و ص 78 (فرماندهان سپاه ناكثین).
    11. وقعة صفّین:208، تاریخ الطبری:11/5 و 15.
    12. وقعة صفّین:319 و 320 و 339 - 336، تاریخ الطبری:39/5.
    13. ر.ك:ج 6، ص 156 (شهادت عمّار بن یاسر).
    14. این حدیث متواتر است. ر. ك:ج 6، ص 156 (شهادت عمّار بن یاسر).
    15. المستدرك علی الصحیحین:5657/436/3، التاریخ الكبیر:107/25/7.
    16. صحیح البخاری:2657/1035/3، صحیح مسلم:70/2235/4 و 72/2236 و 73.
    17. الاستیعاب:1883/231/3.
    18. الإصابة:5720/474/4، سیر أعلام النبلاء:84/421/1، تاریخ الإسلام:580/31.
    19. الأزهار المتناثرة فی الأخبار المتواترة:104/76.
    20. الأمالی، صدوق:665/489.
    21. شرح نهج البلاغة:835/334/20، بحار الأنوار:16/33.
    22. سنن الترمذی:3797/667/5، المستدرك علی الصحیحین:4666/148/3.
    23. رجال الكشّی:58/137/1، روضة الواعظین:314.
    24. سنن الترمذی:3798/668/5، مسند ابن حنبل:779/214/1.
    25. المستدرك علی الصحیحین:5680/443/3، سنن النسائی:111/8.
    26. المستدرك علی الصحیحین:5664/438/3 و 5665، سنن الترمذی:3799/668/5.
    27. تاریخ دمشق:393/43.
    28. الغارات:177/1، المعجم الكبیر:6041/214/6.
    29. تاریخ دمشق:401/43، سیر أعلام النبلاء:84/415/1، تاریخ الإسلام:575/3.
    30. الاحتجاج:139/616/1.
    31. حلیة الأولیاء:20/4، المعجم الكبیر:13457/301/12، تاریخ دمشق:403/43.
    32. فضائل الصحابة، ابن حنبل:1598/858/2، المصنّف، ابن ابی شیبه:5/523/7.
    33. تاریخ بغداد:187/13، تاریخ دمشق:472/42، البدایة والنهایة:307/7.
    34. تاریخ الإسلام:575/3، سیر أعلام النبلاء:84/416/1.
    35. المستدرك علی الصحیحین:5676/442/3.
    36. أنساب الأشراف:197/1، الطبقات الكبری:262/3، تاریخ دمشق:476/43.
    37. الأمالی، طوسی:1530/731.
    38. أنساب الأشراف:162/6، الریاض النضرة:85/3.
    39. أنساب الأشراف:161/6.
    40. تاریخ الیعقوبی:173/2، أنساب الأشراف:169/6، الفتوح:378/2.
    41. هَجَر، جایی در جنوب شرق عربستان و بسیار دور از مكّه و مدینه است كه نخلستان های انبوه دارد. (م)
    42. الكامل فی التاریخ:380/2، تاریخ الطبری:38/5 و 39. نیز، ر. ك:حلیة الأولیاء:143/1.
    43. یعنی سلمان و ابو ذر و مقداد.
    44. رجال الكشّی:56/126/1، روضة الواعظین:313. نیز، ر. ك:البدایة والنهایة:268/7 و 269.
    45. الدیوان المنسوب إلی الإمام علی علیه السلام:380/496، كفایة الأثر:123، مطالب السؤول:62.
    46. تاریخ دمشق:473/43، الفردوس:2170/27/2.
    47. مسند ابن حنبل:17791/231/6، المستدرك علی الصحیحین:5661/437/3.
    48. صحیح البخاری:436/172/1.
    49. مقصود، شریك بن عبد اللَّه كوفی است كه در سال 90 هجری به دنیا آمد و به سال 177 هجری از دنیا رفت. او قاضی واسط و سپس كوفه شد و در همان جا درگذشت. او فقیه و دانشمند بود (تهذیب التهذیب:3254/491/2).
    50. مناقب آل أبی طالب:217/3.
    51. نام صحیح قاتل عمّار، ابو غادیه است، همان گونه كه در بسیاری از منابع آمده است (ر.ك: اُسد الغابة: 6147/231/6، الاستیعاب: 3144/288/4).
    52. الكامل فی التاریخ:382/2.